جدول جو
جدول جو

معنی زین سان - جستجوی لغت در جدول جو

زین سان
مخفف از این سان، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، بدین نحو، از این طرز، از این دست:
زین سان که کس تو میخورد خرزه
سیرش نکند خیار کاونجک،
منجیک (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زینان
تصویر زینان
زنیان، گیاهی خودرو با گلهای سفید و دانه هایی زرد رنگ و خوش بو با طعم کمی تند و تلخ که گاهی روی نان می ریخته اند و برای تهیه اسانس کاربرد دارد، زینیان، نینیا، ساسم، جوانی، نغن، نغنخوٰاد، نغنخوٰالان، نانخوٰاه، نان خوٰاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سان سان
تصویر سان سان
حصه حصه، پاره پاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زینیان
تصویر زینیان
زنیان، گیاهی خودرو با گلهای سفید و دانه هایی زرد رنگ و خوش بو با طعم کمی تند و تلخ که گاهی روی نان می ریخته اند و برای تهیه اسانس کاربرد دارد، زینان، نینیا، ساسم، جوانی، نغن، نغنخوٰاد، نغنخوٰالان، نانخوٰاه، نان خوٰاه
فرهنگ فارسی عمید
(نِ)
جایی که در آن سلاح جنگ نگهداری کنند: چون کیخسرو به همدان فرودآمد و همدان را زینستان ایرانشهر نام بود یعنی خزینۀ سلاحها. (تاریخ قم ص 79). و رجوع به زین شود
لغت نامه دهخدا
(زِ)
بمعنی زینسان که از اینسان باشد. (آنندراج). مخفف از اینسان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
به معنی نی مانند، چه سان به معنی شبیه و مانند بود. (از برهان). از: نی، به معنی نای + سان (پسوند شباهت). (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
(زِ نَ)
دهی از دهستان جلالوند است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
زینان است که نانخواه باشد و آن تخمی است که بر روی خمیر نان پاشند، (برهان) (آنندراج)، نانخواه، (ناظم الاطباء)، رجوع به زینان شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ بَ / بِ فَ پَ رُ تَ)
بدینگونه، اینچنین، همانند این:
که بیدار گردید یکسر ز خواب
مگیرید بر بد بدینسان شتاب،
فردوسی،
بدین تلخی که کرد این صبر ازاینسان
چنین شیرین که کرد این شاخ شکر،
ناصرخسرو، در مقدار نیمه شب درآمدن، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ/ تُو بَ / بِ)
آنکه موجب دشمنی و عداوت گردد، آنکه میان دیگران خصومت افکند، جنگ آور، جنگجو:
به هر سو که رو کرد کین ساز بود
میانشان یکی آتش انداز بود،
اسدی (گرشاسبنامه چ یغمائی ص 85)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تُو بَ / بِ دِهْ)
منتقم و انتقام کشنده. (ناظم الاطباء). خونخواه. انتقامجو. آخذ ثار. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مدخل بعد و کین ستانی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ نُ)
زعرور است. (از تذکرۀ ضریر انطاکی ص 248). این نامی است که به دیاربکر و اربل و جز آن از مردم مشرق (بین النهرین علیا) به زعرور دهند. (از مفردات ابن البیطار). رجوع به زعرور شود
لغت نامه دهخدا
(زِ نَ)
دهی از دهستان نجف آباد شهرستان بیجار است که 190 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
زیان رساننده. آسیب و خسارت واردآورنده:
ز اقبال تو سنگسار گردد
چون پیل زیان رسان کعبه.
خاقانی.
رجوع به زیان و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
مخفف از این سان. از این گونه. از این قبیل. زینسان (مخفف آن) :
بود دانشومند و هم پهلوان
نبیند کسی پیر زینسان جوان.
فردوسی.
برین دشت ازینسان بکین آمدم
نه از بهر گاه و نگین آمدم.
فردوسی.
همه بوم ما را ازینسان بر است
اگر زر و سیم است اگرگوهر است.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
پاره پاره، قطعه قطعه و جزٔجزء، (ناظم الاطباء)، رجزع به سان شود
لغت نامه دهخدا
نام پادشاه ماساژت هاست پادشاهان این مرز و بوم (صفحات طرف قفقاز) و پادشاه ارامنه از یک نژادند، این پادشاه گریگوار مبلّغ دین مسیح را به دم اسبی بسته و او را در کنار دریای شمال در جلگه ای ... رها کرد تا او هلاک شد، وی سپاه بزرگی فراهم آورد و بطرف رود کور رفت و در صفحات ارمنستان بقتل و غارت پرداخت، خسرو دوم پادشاه ارمنستان همین که از قصد سان سان آگاه شد فرار کرد و از خداوند استغاثه میکرد که آنها را از دست سان سان نجات دهد، در این حال واچه پسر وارتاواز قشون فراوانی تهیه کرد و با ماساژت ها بجنگ پرداخت تا اینکه سپاهیان واچه سر سان سان را بنزد پادشاه ارمنستان آوردند و او چون این سر را دید گریسته گفت: ’ای برادر تو از دودمان اشکانیان بودی’، (از ایران باستان ص 2615، 2616، 2617)
لغت نامه دهخدا
(زَ رِ / زِ رِهْ)
مانند زره. بهم بافته چون زره. زلف پرحلقه:
سلسلۀ ابر گشت زلف زره سان او
قرصۀ خورشید شد گوی گریبان او.
خاقانی.
رجوع به زره و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(زَرْ ری سُ خُ / خَ)
سخن زرین. سخنی گرانبها و پرارج.
- زرین سخن سوار، قلم. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
زرین سخن سوارصفت کرد عنصری
کلک هنروری را چون شد سخن گزار
در طبع آن امیر سخن گر کنون بدی
جز کلک تو نبودی، زرین سخن سوار.
سوزنی (یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
نانخواه است و آن تخمی باشد که بر روی خمیر نان پاشند، (برهان) (آنندراج)، زینیان، (ناظم الاطباء)، زنیان، (از شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زینیان
تصویر زینیان
تخمی است که آنرا بر روی نان پاشند نانخواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از این سال
تصویر این سال
امسال هذه السنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیان رسان
تصویر زیان رسان
آسیب و خسارت وارد آورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازاین سان
تصویر ازاین سان
از این گونه از این قبیل ازین سان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازین سان
تصویر ازین سان
از این گونه از این قبیل ازین سان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک سان
تصویر یک سان
همانند، برابر، مساوی، یک نواخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آن سان
تصویر آن سان
آنطور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بدین سان
تصویر بدین سان
به این ترتیب، خلاصه اینکه
فرهنگ واژه فارسی سره
کم زور
فرهنگ گویش مازندرانی
زندان
فرهنگ گویش مازندرانی